این روزهای من
این روز ها روز های خوبی هستن !
البته خودم اصلا چنین احساسی ندارم ، به نظر من این روزها بسیار هم جفنگ و طولانی هستند و ثانیه شماری میکنم که زودتر بیان و برن و این روز های جفنگ تموم بشن! این قدر هم دیگران به خوبی این روزها اصرار دارن که جرات ندارم حرفی خلاف حرفشون بزنم ، البته یه چند باری گفتم و همه گفتن :" نه این جوری نگو ، اینقدر خوبن !!!!" من هم که منتظر حرف مردم ! هی به خودم می قبولونم که این روز ها خیلی خوبن !! تو یه نفر چه می فهمی !؟ مسلما ۱۰۰ نفر ادم از تو بیشتر می فهمن ! عقل جمعی به چی می گن !؟ همینه دیگه ! وقتی حدود ۱۰۰ نفر بگن خوبه ، بشین سر جات و بگو خوبه ..باور کن که خوبه ...
از صبح تا شب میون خاک غلط زدن اون هم بدون داشتن جارو برقی !
هی از کمد آشغال در اوردن و افسوس برای روزهایی که بدون خونه تکونی گذشت !
کمد های تموم نشدنی ...افسوس برای پولی که صرف خرید های مزخرف شد ..لباس های یکبار نپوشیده ...لباس های شوهری لباس دوست که کماکان تگ داره ..باز من فکر میکنم که آدم اگه لباس نو می خره باید یه فکری به حال قدیمی ها بکنه ..اون که دیگه به این هم فکر نمیکنه !
ظرف های تموم نشدنی ..اشتباه بزرگ من این بود که هرکسی برام کادو آورد و دوست نداشتم رو یه فکری به حالش نکردم! بعد یه نفره هم هی این ظرف رو باز کرد و توش قاقا ریخت ! نتیجه اش شد کمدی با ظرف های دوست نداشتنی و تو سر زدن من !
میون برج هایی از کارتن زندگی کردن...حالا فکر کنین کارتن ها خاکی هم باشن !
ولی سعی می کنم این روز های جفنگ به خودم بد نگذرونم ! چون روزگار رو هر جوری بگیری همون جور می چرخه ! موقع وسیله پیچیدن هایده گوش می کردم ، سعی می کردم تنها نباشم که هم صحبت و البته کمک داشته باشم، به معده خودم حسابی خوش گذروندم از اونجایی که عقل سالم و خوشحال در معده شاد و شنگوله ..حسابی سور و سات اون رو فراهم کردم ..برای اجتناب از هر گونه در گیری با شوهر مربوطه حداقل مکالمه رو داشتم و دارم که این آخری بسیار کارساز بود و هست!
این روز ها هم میگذرن ... ایشالله هفته دیگه توی اون خونه باشم و در حال گوش کردن به صدای رویایی خانم هایده و چیدن ظرف ولباس .
ولی همه این حرفها یه طرف ، دوست گل و ماه و بوسم یه طرف ..اگه اون و کمک هاش نبودن ، من همچنان کمد خالی میکردم ناله و فغان سر می دادم ! دستت گلت درد نکنه فرشته من .